شماره ۸۸١٨: ترک من هر لحظه گيرد با من از سر خرخشه

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ترک من هر لحظه گيرد با من از سر خرخشه
زلف کج طبعش کشد هر ساعتم در خرخشه
مى کشد هر لحظه ابرويش کمان برآفتاب
کى کند هر حاجبى با شاه خاور خرخشه
اى مسلمانان اگر چشمش خورد خون دلم
چون توانم کرد با آن ترک کافر خرخشه
هر دم آن جادوى تيرانداز شوخ ترکتاز
گيرد از سر با من دلخسته ديگر خرخشه
هر چه افزون تر کنم با آن صنم بيچارگى
او ز بى مهرى کند با من فزونتر خرخشه
راستى را در چمن هر دم به پشتى قدش
مى کند باد صبا با شاخ عرعر خرخشه
عيب نبود چون مدام از باده دورم خراب
گر کنم يک روز با چرخ بد اختر خرخشه
چشمم از بهر چه ريزد خون دل بر بوى اشک
کى کند دريا ز بهر لؤلؤى تر خرخشه
همچو خواجو بنده هندوى او گشتم وليک
دارد آن ترک ختا با بنده در سر خرخشه



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید