شماره ٧٧٢: هرکه شد با ساکنان عالم علوى قرين

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
هرکه شد با ساکنان عالم علوى قرين
گو بيا در عالم جان جان عالم را ببين
ايکه در کوى محبت دامن افشان مى روى
آستين برآسمان افشان و دامن بر زمين
چنگ در زنجير گيسوى نگارى زن که هست
چين زلفش فارغ از تاب و خم ابرو ز چين
رخت هستى از سرمستى بنه برآستان
دست مستى از سرهستى مکش در آستين
بگذر از اندوه و شادى وز دو عالم غم مدار
يا چو شادى دلنشان شو يا چو انده دلنشين
مى کشد ابروى ترکان برشه خاور کمان
مى کند زلف بتان بر قلب جانبازان کمين
کافرم گر دين پرستى در حقيقت کفر نيست
کانکه مومن باشد ايمانش کجا باشد بدين
گر کشند از راه کينش ور کشند از راه مهر
مهربان از مهر فارغ باشد و ايمن ز کين
حور و جنت بهر دينداران بود خواجو وليک
جنت ما کوى خمارست و شاهد حور عين



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید