شماره ٦٥٤: اشکست که مى گردد در کوى تو همرازم

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اشکست که مى گردد در کوى تو همرازم
و آهست که مى آيد در عشق تو دمسازم
سر حلقه رندان کرد آن طره طرارم
درديکش مستان کرد آن غمزه غمازم
گر صبر کند بارى مشکل نشود کارم
ور ديده بدوزد لب بيرون نفتد رازم
جامى بده اى ساقى تا چهره برافروزم
راهى بزن اى مطرب تا خرقه دراندازم
در چنگ تو همچون نى مى نالم و مى زارم
بر بوى تو همچون عود مى سوزم و مى سازم
اين ضربت بى قانون تا چند زنى برمن
يک روز چو چنگ آخر در برکش و بنوازم
هر دم که روان گردى جان در رهت افشانم
وان لحظه که باز آئى سر در قدمت بازم
چون با تو نپردازم آتشکده دل را
کز آتش سودايت با خويش نپردازم
در صومعه چون خواجو تا چند فرود آيم
باشد که بود روزى در ميکده پروازم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید