شماره ٦٠٣: گر گنج طلب دارى از مار مترس اى دل

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
گر گنج طلب دارى از مار مترس اى دل
ور خرمن گل خواهى از خار مترس اى دل
چون زهد و نکونامى بر باد هوا دادى
از طعنه بدگويان زنهار مترس اى دل
از رندى و بدنامى گر ننگ نمى دارى
از فخر طمع برکن وز عار مترس اى دل
گر طالب ديدارى از خلد برين بگذر
ور نور بدست آمد از نار مترس اى دل
چون نرگس بيمارش خون مى خور اگر مستى
ور زانکه شود جانت بيمار مترس اى دل
گر همدم منصورى رو لاف انا الحق زن
چون دم زنى از وحدت از دار مترس اى دل
جان را چو فدا کردى از تن مکن انديشه
چون ترک شتر گفتى از بار مترس اى دل
قول حکما بشنو کاندم که قدح نوشى
اندک خور و از مستى بسيار مترس اى دل
صد بار ترا گفتم کامروز که چون خواجو
اقرار نمى کردى ز انکار مترس اى دل



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید