شماره ٤٢٢: آن زمان کز من دلسوخته آثار نبود

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
آن زمان کز من دلسوخته آثار نبود
بجز از ورزش عشق تو مرا کار نبود
کوس بدنامى ما بر سر بازار زدند
گر چه بى روى تو ما را سر بازار نبود
هر که با صورت خوب تو نيامد در کار
چون بديديم بجز صورت ديوار نبود
هيچ خسرو نشنيديم که همچون فرهاد
بسته پسته شيرين شکر بار نبود
هرگز از گلبن ايام که چيدست گلى
که از آن پس سر و کارش همه با خار نبود
از سر دار مينديش که در لشکر عشق
علم نصرت منصور بجز دار نبود
خواجو انفاس تو اين نکهت مشکين ز چه يافت
که چنين غاليه در طلبه عطار نبود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید