شماره ٣١٥: درد غم عشق را طبيب نباشد

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
درد غم عشق را طبيب نباشد
مکتب عشاق را اديب نباشد
کشور تحقيق را امير نخيزد
خطبه توحيد را خطيب نباشد
با نفحات نسيم باد بهاران
در دم صبح احتياج طيب نباشد
در گذر از عمر آنکه پيش محبان
عمر گرامى بجز حبيب نباشد
ايکه مرا باز دارى از سر کويش
ترک چمن کار عندليب نباشد
ساکن بتخانه ئى ز خرقه برون آى
معتکف کعبه را صليب نباشد
از تو به جور رقيب روى نتابم
کشته غم را غم از رقيب نباشد
هر که غريبست و پاى بند کمندت
گر تو بتيغش زنى غريب نباشد
منکر خاجو مشو که هر که بمستى
دعوى دانش کند لبيب نباشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید