شماره ٢٧٨: چو شام شد بشبستان بايد کرد

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
چو شام شد بشبستان بايد کرد
ز ماه نو طلب آفتاب بايد کرد
لباس ازرق صوفى که عين زراقيست
بخون چشم صراحى خضاب بايد کرد
لب پياله و رخسار مردم ديده
ز عکس باده چو ياقوت ناب بايد کرد
مفرح جگر خسته و دواى خمار
ز لعل ساقى و جام شراب بايد کرد
مدام بهر جگر خوارگان درديکش
دل پر آتش خونين کباب بايد کرد
مهى که منزل او در ميان جان منست
کناره از در او از چه باب بايد کرد
چو آفتاب کشد روى در حجاب عدم
نظاره قمرى شب نقاب بايد کرد
برآتش دل ما ريز آب آتش فام
که دفع آتش سوزان بآب بايد کرد
اگر بکوى خرابات مى کنى مسکن
نخست خانه هستى خراب بايد کرد
وگر بچنگ نمى آيدت خوش آوازى
بکنج ميکده ساز رباب بايد کرد
بروى دوست بروز آور امشب اى خواجو
که در بهشت برين ترک خواب بايد کرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید