شماره ٢٧٣: توئى که لعل تو دست از عقيق کانى برد

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
توئى که لعل تو دست از عقيق کانى برد
فراقت از دل من لذت جوانى برد
ز چين زلف تو باد صبا بهر طرفى
نسيم مشک تتارى بارمغانى برد
چه نيکبخت سياهست خال هندويت
که نيک پى بلب آب زندگانى برد
بساکه جان بلب آمد بانتظار لبت
وليکن از لب من جان بلب توانى برد
بسا که مردمک چشم من ز خون جگر
بتحفه پيش خيال تو لعل کانى برد
خرد نشان دهان تو در نمى يابد
چرا که نام و نشانش ز بى نشانى برد
چو گشت حلقه زلفت خميده چون چوگان
ز دلبران جهان گوى دلستانى برد
به غمزه نرگس مستت بريخت خون دلم
وليکن از بر من جان به ناتوانى برد
کمال شوق ز خواجو نگر که ديده او
سبق ز ابر بهارى بدرفشانى برد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید