شماره ٢٠١: ورطه پر خطر عشق ترا ساحل نيست

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ورطه پر خطر عشق ترا ساحل نيست
راه پر آفت سوداى ترا منزل نيست
گر شوم کشته بدانيد که در مذهب عشق
خونبهاى من دلسوخته بر قاتل نيست
نشود فرقت صورى سبب منع وصال
زانکه در عالم معنى دو جهان حائل نيست
ميل خوبان نه من بى سر و پا دارم و بس
کيست آنکو برخ سرو قدان مايل نيست
هيچ سائل ز درت باز نگردد محروم
گرچه در کوى تو جز خون جگر سائل نيست
چه دهم شرح جمال تو که در معنى حسن
آيتى نيست که در شان رخت نازل نيست
بنده از بندگيت خلعت شاهى يابد
که غلامى که قبولت نبود مقبل نيست
هيچ کامى ز دهان تو نکردم حاصل
چکنم کز تو مرا يک سر مو حاصل نيست
چه نصيحت کنى اى غافل نادان که مرا
پند عاقل نکند سود چو دل قابل نيست
اگرت عقل بود منکر مجنون نشوى
کانکه ديوانه ليلى نشود عاقل نيست
غم دل با که تواند که بگويد خواجو
مگر آنکس که غمى دارد و او را دل نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید