شماره ١٤٠: ترا که نرگس مخمور و زلف مهپوشست

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ترا که نرگس مخمور و زلف مهپوشست
وفا و عهد قديمت مگر فراموشست
ز شور زلف تو دوشم شبى دراز گذشت
اگر چه زلف سياهت زيادت از دوشست
بقصد خون دل من کمان ابرو را
کشيده چشم تو پيوسته تا بناگوشست
ز تيره غمزه عاشق کش تو ايمن نيست
و گرنه هندوى زلفت چرا زره پوشست
کنار سبزه سيراب و طرف جوى مجوى
ترا که سبزه براطراف چشمه نوشست
چگونه گوش توان کرد پند صاحب هوش
مرا که قول مغنى هنوز در گوشست
حديث حسن بهاران ز هوشياران پرس
چرا که بلبل بيچاره مست و مدهوشست
زبان سوسن آزاد بين که هست دراز
وليک برخى آزاده ئى که خاموشست
دو چشم آهوى شيرافکنش نگر خواجو
که همچو بخت تو در عين خواب خرگوشست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید