شماره ١٣٨: ز آتشکده و کعبه غرض سوز ونيازست

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ز آتشکده و کعبه غرض سوز ونيازست
وانجا که نيازست چه حاجت بنمازست
بى عشق مسخر نشود ملک حقيقت
کان چيز که جز عشق بود عين مجازست
چون مرغ دل خسته من صيد نگردد
هرگاه که بينم که درميکده بازست
آنکس که بود معتکف کعبه قربت
در مذهب عشاق چه محتاج حجازست
هر چند که از بندگى ما چه برآيد
ما بنده آنيم که او بنده نوازست
دائم دل پرتاب من از آتش سودا
چون شمع جگر تافته در سوز و گدازست
مى سوزم و مى سازم از آن روى که چون عود
کار من دلسوخته از سوز بسازست
حال شب هجر از من مهجور چه پرسى
کوتاه کن اى خواجه که آن قصه درازست
خواجو چکند بيتو که کام دل محمود
از مملکت روى زمين روى ايازست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید