شماره ١٣٤: اين همه مستى ما مستى مستى دگرست

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اين همه مستى ما مستى مستى دگرست
وين همه هستى ما هستى هستى دگرست
خيز و بيرون زد و عالم وطنى حاصل کن
که برون از دو جهان جاى نشستى دگرست
گفتم از دست تو سرگشته عالم گشتم
گفت اين سر سبک امروز ز دستى دگرست
تا صبا قلب سر زلف تو در چين بشکست
هر زمان بر من دلخسته شکستى دگرست
کس چو من مست نيفتاد ز خمخانه عشق
گر چه در هر طرف از چشم تو مستى دگرست
تا برآمد ز بناگوش تو خورشيد جمال
هر سر زلف تو خورشيد پرستى دگرست
چون سپر نفکند از غمزه خوبان خواجو
زانکه آن ناوک دلدوز ز شستى دگرست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید