شماره ١٣٣: فروغ عارض او يا سپيده سحرست

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
فروغ عارض او يا سپيده سحرست
که رشک طلعت خورشيد و طيره قمرست
لطيفه ئيست جمالش که از لطافت و حسن
ز هر چه عقل تصور کند لطيف ترست
برون ز نرگس پرخواب و روى چون خور دوست
گمان مبر که مرا آرزوى خواب و خورست
ز هر که از رخ زيباى او خبر پرسم
چونيک بنگرم آنهم ز شوق بيخبرست
اگر چه مايه خوبى لطافتست وليک
ترا وراى لطافت لطيفه دگرست
بدين صفت زتکبر بدوستان مگذر
اگر چه عمر عزيزى و عمر بر گذرست
بهر کجا که نظر مى کنم ز غايت شوق
خيال روى توام ايستاده در نظرست
اگر تو شور کنى من ترش نخواهم شد
که تلخ از آن لب شيرين مقابل شکرست
ز بى زريست که آب رخم رود بر باد
اگر چه کار رخ از سيم اشک همچو زرست
مرا هر آينه لازم بود جلاى وطن
چرا که مصلحت کار بيدلان سفرست
ز بحر شعر مر او را بسى غنيمتهاست
که از لطافت خواجو سفينه پرگهرست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید