شماره ٦٧: از سر جان درگذر گر وصل جانان بايدت

غزلستان :: خواجوی کرمانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
از سر جان درگذر گر وصل جانان بايدت
بر در دل خيمه زن گر عالم جان بايدت
داروى درد محبت ترک درمان کردنست
دردى دردى بنوش ار زانک درمان بايدت
داده ئى خاتم بدست ديو و شادروان بباد
وانگه از ديوانگى ملک سليمان بايدت
راه تاريکى نشايد قطع کردن بى دليل
خضر راهى برگزين گر آب حيوان بايدت
از سر يکدانه گندم در نمى آرى گذشت
وز براى نزهت دل باغ رضوان بايدت
راه دريا گير اگر لؤلؤى عمانت هواست
دست دربان بوس اگر تشريف سلطان بايدت
حکم يونان يابد آنکش حکمت يونان بود
حکمت يونان طلب گر حکم يونان بايدت
دل بناکامى بنه گر کام جانت آرزوست
ترک مستورى بده گر عيش مستان بايدت
بى سر و سامان درآ خواجو اگر دارى سرى
وز سر سر در گذر گر زانک سامان بايدت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید