شماره ٩١

غزلستان :: عرفی شیرازی :: مثنوی

افزودن به مورد علاقه ها
امشبم کشت غمت عشرت فرداى تو خوش
کار خود کرد بمن غم دل غمهاى تو خوش
گر چنين غمزه کند کاوش دل ممکن نيست
که شود خاطرم از شغل تماشاى تو خوش
فرصتم نيست که در پاى تو جان افشانم
بس که مى آيدم از ديدن بالاى تو خوش
ديدم از زلف شکن در شکن و چين در چين
همه جا خاص تو اى دل بنشين جاى تو خوش
مصر گلشن زتو اى يوسف کنعان خوشبوست
شب يعقوب تو خوش روز زليخاى تو خوش
سحر و معجز صفت چند عطا کرده تست
هم دل سامرى و هم دل زيباى تو خوش
دل عرفى خبر از ناخوشيش نيست که نيست
پايدار تو خوش و پاى تمناى تو خوش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید