شماره ٩٢

غزلستان :: عرفی شیرازی :: مثنوی

افزودن به مورد علاقه ها
منم که ميکنم از درد بيکرانه خويش
مگو مگو زغم آرايش زمانه خويش
فلک بچرب زبانى گداى فرصت نيست
بمدعى ندهى گوهر يگانه خويش
ز نفخ صورنه طوفان نوح بى خطر است
چرا نتازد عنقاب بآشيانه خويش
بوعدگاه تو اميد آنقدر بنشاند
که در ديار خودم سوخت شوق خانه خويش
خراب آتش رمز محبتم عرفى
که در شرار نهان ميکندر زبانه خويش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید