مرغ بهشتى

غزلستان :: شهریار :: غزلیات
مشاهده برنامه «غزلیات شهریار» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
شبى را با من اى ماه سحرخيزان سحرکردى
سحر چون آفتاب از آشيان من سفرکردى
هنوزم از شبستان وفا بوى عبير آيد
که چون شمع عبيرآگين شبى با من سحرکردى
صفا کردى و درويشى بميرم خاکپايت را
که شاهى محشتم بودى و با درويش سرکردى
چو دو مرغ دلاويزى به تنگ هم شديم افسوس
هماى من پريدى و مرا بى بال و پر کردى
مگر از گوشه چشمى وگر طرحى دگر ريزى
که از آن يک نظر بنياد من زير و زبر کردى
به ياد چشم تو انسم بود با لاله وحشى
غزال من مرا سرگشته کوه و کمر کردى
به گردشهاى چشم آسمانى از همان اول
مرا در عشق از اين آفاق گرديها خبرکردى
به شعر شهريار اکنون سرافشانند در آفاق
چه خوش پيرانه سر ما را به شيدائى سمرکردى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید