اقبال من

غزلستان :: شهریار :: غزلیات
مشاهده برنامه «غزلیات شهریار» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
تيره گون شد کوکب بخت همايون فال من
واژگون گشت از سپهر واژگون اقبال من
خنده بيگانگان ديدم نگفتم درد دل
آشنايا با تو گويم گريه دارد حال من
با تو بودم اى پرى روزى که عقل از من گريخت
گر تو هم از من گريزى واى بر احوال من
روزگار اينسان که خواهد بى کس و تنها مرا
سايه هم ترسم نيايد ديگر از دنبال من
قمرى بى آشيانم بر لب بام وفا
دانه و آبم ندادى مشکن آخر بال من
بازگرداندم عنان عمر با خيل خيال
خاطرات کودکى آمد به استقبال من
خرد و زيبا بودى و زلف پريشان تو بود
از کتاب عشق اوراق سياه فال من
اى صبا گر ديدى آن مجموعه گل را بگو
خوش پراکندى ز هم شيرازه آمال من
کار و کوشش را حوالت گر بود با کارساز
شهريارا حل مشکلها کند حلال من



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید