شماره ١٩١: نسخه آرام دل در عرض آهى ابتر است

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
نسخه آرام دل در عرض آهى ابتر است
غنچه ها را خامشى شيرازه بال و پر است
هيچکس را حاصل جمعيت از اسباب نيست
بحر را هم موج بيتابى زجوش گوهر است
بايد از هستى بتمثالى قناعت کردنت
ميهمان خانه آئينه بيرون در است
بسکه دارد شور آهنگ مخالف روزگار
هر که مى آيد درينجا طالب گوش کر است
اعتبار ما بخود واماندگان آشفتگيست
خاک اگر آئينه ميگردد غبارش جوهر است
آفتاب طالع ما داغ حرمان است و بس
آسمان تيره بختيها سويدا اختر است
بعد مرگ اجزاى ما طوفانى موج هواست
تا نپندارى که ما را خاک گشتن لنگر است
عشرت آهنگى زبزم ميکشان غافل مباش
آشيان رنگ اگر بى پرده گردد ساغر است
خاک اگر باشم براهت جوهر آئينه ام
ورهمه آئينه گردم بيتو خاکم بر سر است
بسکه شد خشک از تب گرم محبت پيکرم
همچو اخگر بر جبين من عرق خاکستر است
عمرها شد ميروم از خويش و بر جايم هنوز
گرد تمکين خرامت موج آب گوهر است
شور عشقت آنقدر راحت فروش افتاده است
کز طپش تا ناله بيمار صاحب بستر است
آب تيغت تا نگردد صندل آرامها
کى شود اين نکته ات روشن که سر دردسر است
چشم و گوشى را که (بيدل) نيست فيض عبرتى
در تماشاگاه معنى روزن بام و در است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید