شماره ١٩٢: نسزد بوضع فسردگى زبهار دل مژه بستنت

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
نسزد بوضع فسردگى زبهار دل مژه بستنت
که گداخت جوهر رنگ و بو بفشار غنچه نشستنت
مکش اى حباب بقا هوس الم ستمگرى نفس
چقدر گره بدل افگند خم و پيچ رشته گسستنت
بتکلف قدح هوس سرو برگ حوصله باختى
نرسيد نشه همتى زترنگ ذوق شکستنت
چه نمود فرصت بيش و کم که رميدى از چمن عدم
نه نشست رنگ تاملى چو شرار برزخ جستنت
تو نواى محفل غيرتى زچه رو فسرده غفلتى
نفسى که زخمه بتار زد که نبود اشاره رستنت
همه دم زقلزم کبريا تب شوق ميزند اين صلا
که فريب موج گهر مخور زدو روزه آبله بستنت
چه وفاست (بيدل) سخت جان که دم جدائى دوستان
جگر ستمزده خون شود زحياى سينه نخستنت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید