شماره ١٧٢: لاف ما و من يکسر دعوى خدائيهاست

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
لاف ما و من يکسر دعوى خدائيهاست
خاک گرد و بر لب مال اينچه بيحيائيهاست
اوج جاه خلقى را بيدماغ راحت کرد
بيشتر سر اين بام جاى بدهوائيهاست
ريش دفتر تزوير خرقه محضر بهتان
دين شيخ اگر اين است فسق پارسائيهاست
حق شناس غفلت هم زنگ دل نميخواهد
آينه جلادادن شکر خودنمائيهاست
سعى خلوت دل کن شاه ملک عزت باش
در برون در خفتن ذلت گدائيهاست
صبح از آسمان تازى سر فرو نمى آرد
يعنى اين دو دم هستى همت آزمائيهاست
شمع در خور هر اشک دور ميرود زين بزم
وصل دوستان يکسر دعوت جدائيهاست
شکوه گر بياد آمد از حيا عرق کرديم
ساز ما باين مضراب کوک تر صدائيهاست
خاک اين بيابان را گريه ات نزد آبى
ورنه هر قدم اينجا بوى آشنائيهاست
الفت دل اين مقدار پاى بند عجزم کرد
رشته تا گره دارد غافل از رسائيهاست
بى بضاعتان (بيدل) ناگزير آفات اند
رنج خار و خس بردن از برهنه پائيهاست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید