شماره ١٧١: کينه را در دامن دلهاى سنگين مسکن است

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
کينه را در دامن دلهاى سنگين مسکن است
هر کجا تخم شرر ديديم سنگش خرمن است
خاکساران قاصد افتادگيهاى هم اند
جاده را طومار نقش پا بمنزل بردن است
بادل جمع از خراش سينه غافل نيستم
غنچه سان در هر سرانگشتم نهان صد ناخن است
بگذر از اسباب اگر آگاهى از ذوق فنا
چون شود منزل نمايان گرد راه افشاندن است
غفلت تحقيق بر ما تار و پود وهم بافت
ورنه در مهتاب احوال کتانها روشن است
بى لب او چون خيال غير در دلهاى صاف
شيشه ها را موج صهبا خار در پيراهن است
آتشى در جيب دل دزديده ام کز سوز آن
مو بر اعضايم چو گلخن دود چشم روزن است
هيچ سودائى بتر از زحمت افلاس نيست
دست قدرت چون تهى شد با گريبان دشمن است
از وداع غنچه آغوش گل انشا کرده ايم
بى گريبانى تماشاگاه چندين دامن است
(بيدل) از چشم تحيرپيشگان نم خواستن
دامن آئينه بر اميد آب افشردن است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید