شماره ١٥٣: کام همت اگر انباشته ذوق خفاست

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
کام همت اگر انباشته ذوق خفاست
شهر حاجت نمک مائده استغناست
غره نشين بکمالى که کند ممتازت
بيشتر قطره گوهر شده ننگ درياست
آنسوى چرخ برون آز خود و ساغر گير
نشه مى بدل شيشه همين رنگ نماست
سجده ما نه چو زاهد بود از بى بصرى
حلقه گرديدن ما حلقه چشم ميناست
قدمى رنجه کن از عشرت ما هيچ مپرس
خاک را جام طرب در خور نقش کف پاست
گوشه گيرى نشود مانع پرواز هوس
اين شرر گر همه در سنگ بود سر بهواست
حال بى ساخته ات جالب استقبال است
خواهد امروز شدن آنچه بفکرت فرد است
سجده دانه چمن ساز نهال است اينجا
عجز اگر دست تو گيرد سرافتاده عصاست
از سر دل نگذشتيم بچندين وحشت
نالهاى جرس ما ز جرس آبله پاست
عجز سازيست که در ياس گم است آهنگش
اشک اگر شيشه بکهسار زند ناله کجاست
قيد اسباب بوارستگى ما چکند
بوى گل در جگر رنگ هم از رنگ جداست
ياد او کردى و از خويش نرفتى (بيدل)
گر عرق رخت بسيلت ندهد جاى حياست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید