شماره ١٥٢: کاهش طبع من از فطرت بيباک خود است

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
کاهش طبع من از فطرت بيباک خود است
شمع را برق فنا شعله ادراک خود است
غير مشکل که شود دام اسيران وفا
قفس وحشت صبحم جگر چاک خود است
بر نکرديم سر از دائره حيرانى
شبنم ما نگه ديده نمناک خود است
رنگ بيتابى دل از نفس من پيداست
گردن شيشه اين باده رگ تاک خود است
طوبى اينجا ثمرش قابل دلبستن نيست
زاهد از بيخبرى ريشه مسواک خود است
گر دل از شرم کرم آب شود ايثار است
ورنه گوهر همه جا عقده امسال خود است
نيست دل را چو شکست انجمن عافيتى
صدف گوهر ما سينه صد چاک خود است
گردباد از نفس سوخته دامى دارد
صيد اين باديه در حلقه فتراک خود است
ضرر و نفع جهان است بنسبت ورنه
زهر در عالم خود صاحب ترياک خود است
دل بخون ميطپد از شوخى جولان نفس
موج بيتابى اين بحر زخاشاک خود است
شعله را سجده گهى نيست چو خاکستر خويش
جبهه ما نقط دايره خاک خود است
(بيدل) از ساده دلى آينه لبريز صفاست
آب اين چشمه زموج نظر پاک خود است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید