شماره ٥٢: زنقش پاى تو کائينه دار آينه است

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
زنقش پاى تو کائينه دار آينه است
بساط روى زمين را بهار آينه است
اگر زجوهر آئينه نيست دام بدوش
چرا زرويتو حيرت شکار آينه است
بياد جلوه نظر باختيم ليک چسود
که اين گل از چمن انتظار آينه است
بدستگاه صفا کوش گر دلى دارى
همين فروغ نظر اعتبار آينه است
توان زساده دلى گشت نسخه تحقيق
که خوب و زشت جهان در کنار آينه است
بروى کار نيايد هنر زصاف دلان
که عرض جوهر خود زنگبار آينه است
کدورت از دم هستى کشد دل آگاه
نفس بچشم تأمل غبار آينه است
همه بشوخى تمثال چشم باخته ايم
وگرنه حسن برون از کنار آينه است
مباش غره عشرت کزين تماشاگاه
تحير آينه دار خمار آينه است
سخن زجوش حيا بر لبم گره گرديد
نفس زآب به بند حصار آينه است
زنقشهاى بد و نيک اين جهان (بيدل)
دلى که صاف شود در شمار آينه است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید