شماره ٢٦: زآهم نخل حسرت شعله بالاست

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
زآهم نخل حسرت شعله بالاست
چراغ مرده را آتش مسيحاست
بخاموشى سر هر مو زبانيست
زحيرت جوهر آئينه گوياست
دل فرهاد آب تيغ کوه است
سر مجنون گل دامان صحراست
رموز دل توان خواند از جبينم
مثال هر کس از آئينه پيداست
زبان لال است حيرانم چه ميگفت
طلب خون شد نميدانم چه ميخواست
مشو غافل زرمز هسى من
شکست اين حباب آغوش درياست
بساط حيرت آئينه داريم
جبين عجر فرش خانه ماست
نه تنها ما و تو داغ جنونيم
فلک هم حلقه ئى از دود سوداست
جهان نيرنگ حسن بى نشانى است
اگر آئينه گردى سادگيهاست
هوس تعبيرى و خواب امل چند
زفرصت غافلى امروز فرداست
درين محفل گداز اشک شمعيم
نشاط از هر که باشد کاهش از ماست
بدرياى الم (بيدل) حبابيم
بناى ما بآب ديده برپاست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید