شماره ٢٥: رنگم درين چمن بهوس پر زننده نيست

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
رنگم درين چمن بهوس پر زننده نيست
يعنى پر شکسته بجائى رسنده نيست
عمريست موج گوهر ما آرميده است
نبض نگه بديده حيران جهنده نيست
افتاده ايم در قدم رهروان بسست
ما را که همچو آبله پاى دونده نيست
گرد نيازم از سر کويت کجا روم
بسمل اگر پرى بفشاند پرنده نيست
حسرت بنام بوسه عبث فال ميزند
نقش تبسمى به نگين تو کنده نيست
از حرص بى قناعتى خاکيان مپرس
تا نام بندگيست خدائى بسنده نيست
بگذار تا هوس پرو بالى زند بهم
آنجا که جلوه است نظرها رسنده نيست
ميتازد از قفاى هم اجزاى کائنات
اين مشت خاک غيرعنان فگنده نيست
چون سايه باش يکقلم آئينه نياز
آنرا که سجده جزو بدن نيست بنده نيست
چون صبح اين درى که برويت کشوده اند
پاشيدن غبار نفسهاست خنده نيست
اى بيکسى بنال بدردى که خون شوى
عمريست رنگ باخته ايم و پرنده نيست
(بيدل) چه انتظار و کدام آرزوى وصل
چشم بخواب رفته بختم پرنده نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید