شماره ٢٣: گفتم نگرم روى تو گفتا به قيامت

غزلستان :: هاتف اصفهانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
گفتم نگرم روى تو گفتا به قيامت
گفتم روم از کوى تو گفتا به سلامت
گفتم چه خوش از کار جهان گفت غم عشق
گفتم چه بود حاصل آن گفت ندامت
هر جا که يکى قامت موزون نگرد دل
چون سايه به پايش فکند رحل اقامت
در خلد اگر پهلوى طوبيم نشانند
دل مى کشدم باز به آن جلوه قامت
عمرم همه در هجر تو بگذشت که روزى
در بر کنم از وصل تو تشريف کرامت
دامن ز کفم مى کشى و مى روى امروز
دست من و دامان تو فرداى قيامت
امروز بسى پيش تو خوارند و پس از مرگ
بر خاک شهيدان تو خار است علامت
ناصح که رخش ديده کف خويش بريده است
هاتف به چه رو مى کندم باز ملامت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید