در کسب علم و شرف علما

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: جام جم

افزودن به مورد علاقه ها
چو به کسب علوم دارى ميل
از همه لذتى فرو چين ذيل
تن به دود چراغ و بيخوابى
ننهادي، هنر کجا يابي؟
از پى علم دين ببايد رفت
اگرت تا به چين ببايد رفت
علم بهر کمال بايد خواند
نه به سوداى مال بايد خواند
علم کان از پى تمامى نيست
موجب نشر نيک نامى نيست
هر که علم از براى زر طلبد
دانش از بهر نفع و ضر طلبد
يا خطيب دهى شود پر جهل
که ندانند اهل از نااهل
يا اديب محلتى پر شور
تا کند علم خويشتن در گور
يا در افتد به وعظ و دقاقى
تا نماند ز علم او باقى
يا دهندش نيابت قاضى
تا فراموش گرددش ماضى
داد اين چار فن چو داده شود
لوح جانش ز علم ساده شود
چون اساس از براى حق ننهاد
هر چه دادند باز بايد داد
دين سر عالمى به ماه کشد
که سر جاهلى به راه کشد
علم داري، ز کس مدار دريغ
بر دل تشنگان ببار چو ميغ
مى ده، ار زانکه مايه اى دارى
مستعد کمال را يارى
عالمى کش به داد ميل بود
مال خود پيش او طفيل بود
شافعى گر به مال کردى ميل
دجله پر مال او شدى و دجيل
چون بجز نشر دين نبودش کام
فاش گرديد جاودانش نام
آنچنان علم خود چه کرد کند؟
گر نه زر بر دل تو سرد کند
علم را چند چيز مى بايد
اگر آن بشنوى ز من شايد
طلبى صادق و ضميرى پاک
مدد کوکبى ازين افلاک
اوستادى شفيق و نفسى حر
روزگارى دراز و مالى پر
با کسى چون شد اين معانى جمع
به جهان روشنى دهد چون شمع
سال ها درد و رنج بايد ديد
از رياضت شکنج بايد ديد
تا يکى زين ميانه برخيزد
فاضلى از زمانه بر خيزد
ترکمان شيخ شد بده گز برد
صدورق خواند و جاهلست آن کرد
چيست شيخي؟ بغير ازين گرمى
قد و ريشى دراز و بيشرمى
خرقها گر چه ميرسد به على
کس نگردد به نام خرقه ولى
نسبتش با على درست نشد
هر که چون او به علم چست نشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید