شماره ٦٩٦: عشق است غمگسار دل دردمند را

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
عشق است غمگسار دل دردمند را
آتش گره ز کار گشايد سپند را
همت به هيچ مرتبه راضى نمى شود
يک جا قرار نيست سپهر بلند را
پيداست بى قرارى عاشق کجا رسد
در خلوتى که راه نباشد سپند را
انديشه کهرباى غم و درد عالم است
از غم گزير نيست دل هوشمند را
مانند پسته سر ز گريبان برآورد
صبح فناى خويش لب هرزه خند را
پهلوى چرب مى طلبد تيغ حادثات
جوشن ز لاغرى است تن گوسفند را
صياد را به وحشت خود رام مى کنم
آورده ام به کف رگ خواب کمند را
بيرون روم چگونه ز بزمى که مى شود
برخاستن ز جاى فرامش سپند را؟
صائب گهر به سنگ زدن بى بصيرتى است
ضايع مکن به مردم بى درد پند را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید