شماره ٥٩٥: به صيد شير نر اى بى جگر چه کار ترا؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
به صيد شير نر اى بى جگر چه کار ترا؟
شکار او نشدن بس بود شکار ترا
تو تا کناره نگيرى ز خويش هيهات است
که در کنار کشد بحر بى کنار ترا
به هر دو دست به دامان بى خودى آويز
اگر اميد رهايى است زين حصار ترا
عجب که شور قيامت ترا کند بيدار
که خون به جوش نياورد نوبهار ترا
ز صبح حشر گريبان آسمان شد چاک
نشد که باز شود چشم اعتبار ترا
چه مى دوى پى اين سايه هاى پا به رکاب؟
بس است سايه آن سرو پايدار ترا
مشو به سنگدلى هاى خويشتن مغرور
که ترکتاز حوادث کند غبار ترا
قدم برون منه از حد لاغرى زنهار
که مى کشد فلک سفله زير بار ترا
به هوش باش که تمهيد بى سرانجامى است
اگر مساعدتى کرد روزگار ترا
چو داغ لاله به غير از ستاره سوختگى
چه گل شکفت درين موسم بهار ترا؟
عجب که گرد تو برخيزد از زمين صائب
چنين که خواب گران کرده سنگسار ترا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید