شماره ٢٥٤: روزم چو شب تيره شد از درد جدائى

غزلستان :: منصور حلاج :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
روزم چو شب تيره شد از درد جدائى
اى روشنى ديده غمديده کجائى
حال من مجروح جگرخسته چه دانى
جانا چو ندارى خبر از درد جدائى
گر بهر عيادت قدمى رنجه نکردى
بارى چو بميرم بسر تربتم آئى
از خسته دلان وه که چه فرياد برآيد
ناگه تو اگر از در عشاق درآئى
آنرا که چو من صيد غم عشق تو گردد
نى پاى گريز است و نه اميد رهائى
بى درد دلارام نميگيردم آرام
اى درد دلارام توام عين دوائى
ما همچو حسين از غم تو چاره نداريم
تو چاره جان و دل بيچاره مائى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید