شماره ١٢٤: اى ستمگر که ندارى خبر از بيدل خويش

غزلستان :: منصور حلاج :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى ستمگر که ندارى خبر از بيدل خويش
ز آتش هجر مسوزان دل ريشم زين بيش
از هلاک چو منى کى بود انديشه ترا
پادشا را چه تفاوت ز هلاک درويش
من نگويم که دواى دل ريشم فرماى
راضيم گر بزنى زخم دگر بر دل ريش
نيست در وصل تو ما را هوس روضه و حور
نيست در عشق تو ما را سر بيگانه و خويش
ديگران را اگر از تير بلا بيمى هست
هست در کوى تو قربان شدنم مذهب و کيش
ناوک غمزه تو آنچه کند بر دل من
تيغ قصاب ستمگر نکند بر تن ميش
آنکه از طره مشگين تو بوئى برده ست
عنبر و غاليه بويا عرق گل انديش
همچو مورم کمر بندگيت بسته هنوز
گرچه صدبار مگس وار برانديم از پيش
گشت چون خانه زنبور دل ريش حسين
غمزه شهد لبى بس که بر او زد سر نيش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید