شماره ٧٦

غزلستان :: سیف فرغانی :: قصايد و قطعات

افزودن به مورد علاقه ها
اى شهنشه چون غلامانت بدر باز آمدم
عيب مشمر کز درت من بى هنر باز آمدم
دى برفتم کز پى فردا مگر کارى کنم
چون گدا امروز ناگاهان بدر باز آمدم
صولجان ارجعى زد در قفاى من چو گوى
رو نهادم سوى اين ميدان بسر باز آمدم
هر کجا رفتم غمت پيش از من آنجا رفته بود
گفتم از دست غمت اين المفر باز آمدم
گرد بازار جهان دکان بدکان همچو سيم
گشتم و آخر بمعدن همچو زر باز آمدم
اندر آن جانب مرا گلزار نزهت خشک گشت
من ببوى اينچنين گلهاى تر باز آمدم
از جوار تو که خورشيد از تو دارد نور روى
چون هلالى رفته بودم چون قمر باز آمدم
من ازين دريا که موجش گوهر افشاند چو ابر
چون بخارى رفته بودم چون مطر باز آمدم
بهر ادراک معانى در نگارستان دهر
يک بيک کردم تماشاى صور باز آمدم
گنج حکمت بوذ در هر ذره زآن خورشيدوار
اندر آن ويرانها کردم نظر باز آمدم
بچه عنقا بدم آنجا شکسته پر و بال
چون دگر بارم برآمد بال و پر باز آمدم
مدتى در دامگاه خاک بودم دانه چين
ياد(م) آمد لذت اين آبخور باز آمدم
چون مگس آنجا بسى کردم دهان در تلخ و شور
خوشتر از شيرين نديدم وز شکر باز آمدم
شکرستان ترا چون من مگس در خور بود
زين سوم راندى من از سوى دگر باز آمدم
همچو منج انگبين در کنج بودم منزوى
چون گلى ديدم برافراز شجر باز آمدم
نحل بى برگم مرا بوى بهار آمد ز تو
تا بسازم انگبين سوى زهر باز آمدم
در سفر با ديگران کردم زيان و نزد تو
در اقامت سود ديدم از سفر باز آمدم
روزگارى بر سر اين کوه بودم ابروار
رفتم و بر بحر و بر کردم گذر باز آمدم
حامل در بود از مهر تو دل همچون صدف
قطره يى بودم که رفتم چون گهر باز آمدم
بهر يعقوبان نابيناى هجران چون بشير
سوى کنعان بردم از يوسف خبر باز آمدم
اين که مى گويم سراسر وصف حال کاملست
هرچه گفتم بهر خويش از خير و شر باز آمدم
من چو مجنونان بسوى کوى ليلى مى شدم
تا دواى خود کنم ديوانه تر باز آمدم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید