شماره ٤٣٣: بيا اى عشق تمکين مرا از گرد ره بشکن

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
بيا اى عشق تمکين مرا از گرد ره بشکن
جنون را پيش رو کن عقل را پشت سپه بشکن
مسجد سرو من قدر است کن وز بار عشق آنجا
هزاران زاهد صدساله را پشت دو ته بشکن
حصار دل که شاهانند در تسخير آن عاجز
تو زيبا دلستان بستان تو رعنا پادشه بشکن
قضا چون بست به رمه طاق ابرويت زبردستى
بيا و طاق دلها را ز ماهى تا به مه بشکن
اگر در وادى عشقت دل از ظلمت کشد لشگر
شکوه لشگر دل را به زور يک نگه بشکن
به بام بارگاه آى و ز برقع طرف رخ بنما
وزان شکل هلالى قدر ماه چهارده بشکن
فراغت را غنيمت دان غمين منشين قدح بستان
تکلف را اجازت ده کمر بگشا کله بشکن
اگر از کام جويان بر در و ديوار او بينى
سر کيوان به چوب حاجيان بارگه بشکن
اگر اين است ساقى محتشم گو پشت زهدم را
به آن رطل گران پيمودن از بار گنه بشکن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید