شماره ٣٠١: محل گرمى جولان بزير سرو بلندش

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
محل گرمى جولان بزير سرو بلندش
قيامتست قيامت نشست و خيز سمندش
تصرف از طرف اوست زان که وقت توجه
دراز دست تر از آرزوى ماست کمندش
ميانه هوس و حسن بسته اند به موئى
هزار سلسله برهم ز جعد سلسله بندش
نهاد يارى مهر و وفا به يکطرف آخر
دل ستيزه کز جنگجوى جور پسندش
هزار جان گرامى فداى ناوک يارى
که گاه گاه شود پر کش از کمان بلندش
ز خلق دل به کسى بند اگر حريف شناسى
که نگسلد ز تو گر همه از آهنست مى شکنندش
مدار باک اگر کرد دل به من گله از تو
که پيش ازين ز تو بسيار ديده ام گله مندش
درم خريده غلام ويست محتشم اما
صلاح نيست که گويم خريده است به چندش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید