شماره ٢٠٩: گر از درج دهانش دم زنم از من به تنگ آيد

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
گر از درج دهانش دم زنم از من به تنگ آيد
ور از خوى بدش گويم سخن به جنگ آيد
به پردازم به تير از دل کشيدن کو برآرد پر
ز بس کز شست او بر دل خدنگ بى درنگ آيد
رخ از مى ارغوانى کرد و بيرون رفت از مجلس
به اين رنگ از بر ما رفت تا ديگر چه رنگ آيد
ز آه گريه آلودم خط ز نگاريش سر زد
چو نم گيرد هوا ناچار بر آئينه زنگ آيد
چنان بدنام عالم گشتم از عشق نکونامى
که اهل عشق را ننگ از من بى نام و ننگ آيد
حذر کن گزندم زين نخستين اى رقيب از دل
که در ره نيش کار دهر که راز سينه سنگ آيد
نگويم قصه دلتنگى خود محتشم با او
که ترسم من نيابم حاصلى و آن مه به تنگ آيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید