شماره ١٤٢: زهى ز تو دل ناوک سزاى من مجروح

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
زهى ز تو دل ناوک سزاى من مجروح
دلت مباد به تير دعاى من مجروح
عجب مدان که به تير دعا شود دل سنگ
ز شست خاطر ناوک گشاى من مجروح
شکست شيشه دل در کفش که مى خواهد
به شيشه ريزه آزار پاى من مجروح
ز خاک تربت من گل دميد و هست هنوز
ز خار گلى داغهاى من مجروح
جراحت دل ريشم ازين قياس کنيد
که هست صد دل بى غم براى من مجروح
دلم ز سوزن الماس درد خون شد و گشت
درون هم از دل الماس ساى من مجروح
شد از دم تو مسيحا نفس دل مرده
دواپذير و دل بى دواى من مجروح
خدنگ هجر تو زود از کمان حادثه جست
ز ما سوا نشد و ماسواى من مجروح
نماند محتشم از دوستان دلى که نشد
ز سوز گريه بر هاى هاى من مجروح



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید