شماره ١٤١: گر به دردم نرسد آن بت غافل چه علاج

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
گر به دردم نرسد آن بت غافل چه علاج
ور کشد سر ز علاج من بى دل چه علاج
کار بحر هوس از رشگ به طوفان چو کشيد
غير زورق کشى خويش به ساحل چه علاج
قتل شيرين چو شد از تلخى جان کندن صبر
غير منت کشى از سرعت قاتل چه علاج
دست غم زنگ ز پيشانى خدمت چو زدود
جز به تقصير شدن پيش تو قايل چه علاج
نيم بسمل شده را خاصه به تيغ چو توئى
جز نهادن سر تسليم به سمل چه علاج
نقد دين گرچه ندادن ز کف اولى ست ولى
ترک چشم تو چو گرديده محصل چه علاج
گو دل تازه جنون باش به زلفش دربند
اهل اين سلسله را جز به سلاسل چه علاج
محتشم رفتن از آن کوست علاج دل تو
ليک چون رفته فروپاى تو در گل چه علاج



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید