شماره ٣٦٤: اى غنچه را بر بسته لب، شکل و دهان چون تويى

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
اى غنچه را بر بسته لب، شکل و دهان چون تويى
چون لاله خون کرده دلم سرو روان چون تويى
روزى من ديوانه وش، بر باد خواهم داد جان
دست تظلم در زده اندر عنان چون تويى
گفتى ز من سر مى کشي، آخر به گردن چون نهد
آن سر که برگيرد کسى از آستان چون تويى
تو چست مى بندى کمر وز ترس جانم مى رود
کآزرده گردد ناگهان نازک ميان چون تويى
آن دل که رفت از دست من، گفتى ندانم تا چه شد؟
من صد گمان بد برم، او ميهمان چون تويى
گر شب روم در کوى تو، عفوى که گستاخى بود
بيدارى چون من سگى با پاسبان چون تويى
سر در جهان خواهم نهاد از دست تو تا چند گه
بارى نبينم نشنوم نام و نشان چون تويى
از عشق گويندم حذر، هست ار همه جان را خطر
من عشق خوبان کم کنم خاصه از آن چون تويى
گر هر زبان خسرو بود کآيد بر آن لب ذکر او
يعنى که نام چون منى پس بر زبان چون تويى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید