شماره ٢٥٩: به بت نماى مرا ره، اگر به دين نتوانى

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
به بت نماى مرا ره، اگر به دين نتوانى
به مهرکش سگ خود را، اگر به کين نتوانى
گهم نوازي، گاهى بود که تيغ برانى
مراد تست، چنان کن، اگر چنين نتوانى
به نازگويي، بوسى دهم اگر بدهى جان
من آن توانم کردن، ولى تو اين نتوانى
بيا و تکيه برين چشم شب نخفته من کن
که با چنين تن و اندام بر زمين نتوانى
مگو تو تلخ که جان مى برى به گفتن شيرين
مرا به زهر گهى کش، کز انگبين نتوانى
خوش است باغ، وليکن نايستد دلم آن جا
که تو شنيدن اين ناله حزين نتوانى
دلا، بکش ز بلند آستانت دامن دعوى
که خاک رفتن آنجا به آستين نتوانى
نخست از سر جان خيز خسروا و پس آنگه
به آشکار برو زن، گر از کمين نتوانى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید