شماره ٢٤٥: دلها به غمزه دزدي، چون خنده برگشايى

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
دلها به غمزه دزدي، چون خنده برگشايى
جانها به عشوه سوزي، چون زلف را نمايى
دلها برى و گويي، من دلبرى ندانم
بازى ز زلف بستان تعويذ دلربايى
هستم فتاده در غم برخاسته ز هستى
هيچ افتدت که گه گه در ديدن من آيى
گردد دل غمينم خون از براى جانان
زيرا که مى برآيد حال من از جدايى
خون شد ز گريه ديده، بفشان ز زلف گردى
تا ديده سرمه سازد از بهر روشنايى
چندين مگو که خسرو با من چه کار دارد؟
آخر تو روز عيدي، من بنده روستايى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید