شماره ٢١٦: بيتو مشکل کنم از خلق نهان جوهر خويش

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
بيتو مشکل کنم از خلق نهان جوهر خويش
اشک آينه ياس است زچشم تر خويش
ساکنان سرکويت زهوس ممتازند
خلد خواهد بعرق غوطه زد از کوثر خويش
فطرت پست بکيفيت اعلى نرسد
کس چو گل آبله را جا ندهد بر سر خويش
عاشق و ياد رخ دوست که چشمش مرسا
خواجه و حسرت مال و غم گاو خر خويش
تا نجوشد عرق خجلت تمثال زشخص
عالمى آينه کرده است نهان در بر خويش
هر چه خواهى همه در خانه خودمى يابى
همچو آينه اگر حلقه زنى بر در خويش
عجز رفتار من آخر در بيباکى زد
اشک تا آبله پا گشت گذشت از سر خويش
صبح جمعيت ما سوخته جانان دگر است
ختم شبگير کن اى شعله بخاکستر خويش
سعى وابستگى آخر در فيضى نگشود
عقده در کار من افتاد چو قفل از پر خويش
سايل از حادثه آب رخ خود ميريزد
بى شکستن ندهد هيچ صدف گوهر خويش
فکر لذات جهان کلفت دل مى آرد
نى بصد عقده فشرده است لب از شکر خويش
سفله را منصب جاه است ندامت (بيدل)
چون مگس سير شود دست زند بر سر خويش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید