شماره ٧٤: هوش تا عافيت آئينه مستى نشود

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
هوش تا عافيت آئينه مستى نشود
نيست ممکن که کند کارى و عاصى نشود
باخبر باش که نگذشته ئى از عالم وهم
نقش فرداى تو تا آئينه دى نشود
خون عشاق وطن در رگ بسمل دارد
نيست اين آب ازان چشمه که جارى نشود
تا بکى شبهه پرست حق و باطل بودن
مرد اين محکمه آنست که قاضى نشود
بهوس راحت جاويد زکف باخته ايم
شعله داغست اگر مست ترقى نشود
بيتو بر لاله و گل چشم هوس نگشادم
که برويم مژه بر گردد و سيلى نشود
از بدآموزى تنهائى دل ميترسم
که دهى منصب آئينه و راضى نشود
آه ازان داغ که خاکستر شوق آلودم
در غم سرو تو وا سوزد و قمرى نشود
تا بسيلاب فنا وانگذارى (بيدل)
باخبر باش که رخت تو نمازى نشود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید