شماره ٧٣: هوس در مزرع آمال گو صد خرمن انبارد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
هوس در مزرع آمال گو صد خرمن انبارد
شرار کاغذ ما ريزش تخم دگر دارد
غبار گفتگو بنشان مبادا فتنه انگيزى
نفسها رفته رفته شور محشر بار مى آورد
جلال عشق آخر سرمه سازد شور امکانرا
زبرق غيرت آتش نيستان ناله نگذارد
جهان محکوم تقدير است بايد داشت معذورش
اگر ناخن زقدرت دم زند گو پشت خود خارد
چه کل خرمن کنيم از ريشهاى نقش پيشانى
عرق در مزرع بيحاصل ما خنده ميکارد
شکست شيشه بر هم ميزند هنگامه مستان
کسى از امتحان يارب دل ما را نيازارد
باين ذوق طرب کز حسرت ديدار لبريزم
نگه خواهد چکيدن گرترى دامانم افشارد
جنون مشرب پروانه ئى دارم که از مستى
زند آتش بخويش و صيقل آئينه پندارد
مژه هر جا گشودم سير نيرنگ دوئى کردم
ببندم چشم تا از راه من آئينه بردارد
نمو از ريشه بى عشرت ما ميکشد گردن
وگرنه ابر اين وادى سرافگنده مى بارد
چو غفلت غافليم از غفلت احوال خود (بيدل)
فراموشى فراموشى بياد کس نمى آرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید