شماره ٦٦: همه راست زين چمن آرزو که بکام دل ثمرى رسد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
همه راست زين چمن آرزو که بکام دل ثمرى رسد
من و پرفشانى حسرتى که زنامه گل بسرى رسد
چه قدر زمنت قاصدان بگدازدم دل نتوان
ببر تو نامه بر خودم اگرم چو رنگ پرى رسد
نگهى نکرده زخود سفر زکمال خود چه برد اثر
برويم در پيت آنقدر که بما زما خبرى رسد
شرر طبيعت عاشقان بفسردگى ندهد عنان
تب موج ما نبرى گمان که بسکته گهرى رسد
بکدام آينه جوهرى کشم التفاتى ازان پرى
مگر التماس گداز من بقبول شيشه گرى رسد
بتلاش معنى نازکم که درين قلمرو امتحان
نرسم اگر من ناتوان سخنم بمو کمرى رسد
زمعاملات جهان کد تو براگزين همه دام و دد
عفف سگى بسگى خورد لگد خرى بخرى رسد
بچنين جنون کده ستم زتظلم تو کراست غم
بهزار خون طپد از الم که رگى به نيشترى رسد
همه جاست شوق طرب کمين زوداع غنچه گل آفرين
تو اگر زخود روى اينچنين بتو از تو خوب ترى رسد
بهزاز کوچه دويده ام بتسلى ئى نرسيده ام
زقد خميده شنيده ام که چو حلقه شد بدرى رسد
زکمال نظم فسون اثر بگداخت (بيدل) بيخبر
چه قيامت است بران هنر که بهمچو بى هنرى رسد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید