شماره ٣٤٧: نه نفس تربيتم کرد و نه دامان مددى

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
نه نفس تربيتم کرد و نه دامان مددى
آتشم خاک شد اى سوخته جانان مددى
شوق ديدارم و يک جلوه ندارم طاقت
مگر آئينه کند بر من حيران مددى
آرزو ميکشدم بر در ابرام طلب
کو حيا تا کند از وضع پشيمان مددى
ياد چشم تو زآوارگيم غافل نيست
گرد اين دشتم و دارم زغزالان مددى
بسملم گرم طواف چمن عافيتى است
اى طپيدن بتغافل نزنى هان مددى
راحت از قافله هوش برون تاخته است
اى جنون تا شودم بار دل آسان مددى
کيست بار طپش از دوش هوس بردارد
بيعصائى نکند گر بضعيفان مددى
با همه ظلم رها نيست کس از منت چرخ
آه ازان روز که ميکرد باحسان مددى
حيله جوئى نم اشکيم درين وادى خشک
کاش از آبله بخشند بمژگان مددى
(بيدل) از غنچه گرفتم سبق زانوى فکر
بود کوتاهى دامن بگريبان مددى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید