شماره ٣٣٩: نفس در طلب سوختى دل نديدى

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
نفس در طلب سوختى دل نديدى
بليلى چه دارى که محمل نديدى
به شبگير چون شمع فرسوده و همت
بزير قدم بود منزل نديدى
تو اى موج غافل زاسرار گوهر
برون گرد ماندى و ساحل نديدى
بقطع مرور زمان تعين
نفس بود شمشير قاتل نديدى
نشد مانع عمر قيد تعلق
تو رفتار اين پاى در گل نديدى
طرب داشت از قيد پرواز رستن
تو کيفيت رقص بسمل نديدى
حساب تو با کبريا راست نايد
زمين را بگردون مقابل نديدى
بغير از تگ و تاز گرد خيالت
کس اينجا نبود و تو غافل نديدى
زاسباب خوردى فريب تجرد
تماشاى بيرون محفل نديدى
تميز تو شد دور باش حقيقت
که حق ديدى و غير باطل نديدى
ازين علم و فضلى که غيرت ندارد
چه خواندى گر اشعار (بيدل) نديدى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید