شماره ٢٥٦: در آن محفل که الفت قابل زانوست پيشانى

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
در آن محفل که الفت قابل زانوست پيشانى
گريبان دامنيها دارد دامن گريبانى
بچشم بى نگه آينه مى بيند جهانى را
خوشا احوال دانائى که دارد وضع نادانى
تواضع نسخه ايم از سرنوشت ما چه مپرسى
خم ابروست اينجا انتخاب سطر پيشانى
غبار تن سر راه سبکروحان نميگيرد
نگردد شمع را فانوس مانع از پريشانى
برون پرده دل گردى از کلفت نميباشد
همين در خانه آينه ها جمع است حيرانى
گريبان ميدرد از تشنه کامى زخم مشتاقان
بجوى حسرت ما آب تيغت باد ارزانى
باين هستى چسان باشم نقاب شوخى رازت
که اينجا برنيايد اشک هم از ننگ عريانى
گل عشرت بباغ طالع ما غنچه ميگردد
شکست افتادگانرا ميکشد سوفار پيکانى
حيا ايجاد از من بى نقابيها نمى آيد
اگر مژگان گشودم چشم مى پوشم بحيرانى
ندارد موج جز جوش محيط آينه ديگر
زجيبت سرکشم گر خود مرا از من نپوشانى
نموهاى بهار اعتبار افسردگى دارد
نمى بارد سحاب فضل نيسان جز به آسانى
درين صحرا بفکر جستجو زحمت مکش (بيدل)
که جولان آبله گل ميکند از ننگ ميدانى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید