شماره ١٦٤: افسانه وفائى اگر گوش کرده ئى

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
افسانه وفائى اگر گوش کرده ئى
يادم کن آنقدر که فراموش کرده ئى
لعلت خموش و دل هوس انشاى صد هوا
آبم زشرم چشمه بيجوش کرده ئى
خميازه خيال تسلى کنار نيست
اى موج اختراع چه آغوش کرده ئى
دل نيست گوهرى که بخاکش توان نهفت
آينه است آنچه نمدپوش کرده ئى
موى سپيد پنبه گوش کسى مباد
در خواب سير صبح بناگوش کرده ئى
لغزيده بر جهات پريشان نگاهيت
خطى دگر شد آنچه تو مغشوش کرده ئى
جز وهم چون حباب ندانم چه بار داشت
خم گشتنى که ابله دوش کرده ئى
گر شغل هستى تو همين سعى نيستى است
امروزخواهى آنچه کنى دوش کرده ئى
زين بيش و کم نفس بتخيل شمرده گير
فرداست کين حساب فراموش کرده ئى
تصوير شمع محرم سوز و گداز نيست
در ساغرت مى است که کم نوش کرده ئى
(بيدل) دلت بنور حضورى نبرد راه
اى بيخبر چراغ که خاموش کرده ئى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید